اشعار منصور خورشیدی

اشعار منصور خورشیدی

شعر و ادب پارسی
اشعار منصور خورشیدی

اشعار منصور خورشیدی

شعر و ادب پارسی

عطر ارغوانی پاییز( منصور خورشیدی )


از طول راه 
**
عطر ارغوانی پاییز
دریا دریا صدف را
آرام در جانتان بریزد
تا راز پرواز
ارتفاع فرزانگی را
با رعشه‌های ابریشم
درجان من می‌ریزد
هستی دیگری
پنهان در سینه‌ها تان بروید
همین دقیقه‌های فروتن
که تن نمی‌دهد
به تمنای آدم




منصور خورشیدی

دهان عبارت معنا را( منصور خورشیدی )

نشانه 
**
دهان عبارت معنا را
در سکوت فاصله
از علامت و حرف 
پُر می کند
و آیت افتادن 
از پلک تو
پَر می گیرد
در حافظه ی فضا
تا صدای درهم هوا
راز ماندگاری را
در انتظار معنا کند

 

 

منصور خورشیدی
خطابه های کهنسال کودکی

پشت خنده خواب آذر با خود دارد ( منصور خورشیدی )

 

پشت خنده 
خواب آذر با خود دارد 
خزان نفس گیر
خیال و خاطره 
با هراس صبح 
لب نگشوده 
در حصار گم می شود
برکه های کهنه 
مثل هزار باکره
با حکایت و حیرت 
می چرخند از عطش
خواب آشفته را
خواهش عشق 
اگر بتکاند 
هزار خمیازه و خنده 
طعمه ی نور می شود 
و از نفس می افتد




منصور خورشیدی
از فکر های باتو

 

تا شکوه سیب( منصور خورشیدی )

تعقیب سایه
**
تا شکوه سیب
از بوی عطر تو
بالامی رود
نیمروز وقت
همزاد خفته اَت را
در پلک های بسته
بیدار می کند


منصور خورشیدی
آبی ناگهان

***

سایه به سایه 
مصیبت معصوم
با کثرت دهان‌های درد
به فواره‌های جوان 
کمال می‌بخشد
آن گاه 
امیر کودکی کوه
روی پروانه‌های سنگ
لیلای دیگری 
مرده بردار می‌کند

 


منصور خورشیدی
آبی ناگهان

در تقاطع دوفصل( منصور خورشیدی )

پندار محال 
**
در تقاطع دوفصل 
پائیز خنده ها 
یکریز 
روی لبانتان می ریزد
وقتی جهان بلند 
کوتاه در نگاه شما 
تاب می خورد
ترنم تمام آب ها
مست و بی تاب 
ترانه می شود 
در اندوه مهتاب

 

منصور خورشیدی
یک شعر - آبی ناگهان

تا نسترن های وحشی( منصور خورشیدی )

نبض آب 
**
تا نسترن های وحشی
درآستا نه ‌ی بهار
دل به شوکت دشت می دهند 
نبض آب را بگیر
مرا میان آینه تکثیر کن 
شکل تبسم نارس گل 
روی دامنه های بی نشان
که از تبرک نام تو
نیمتاجی از بلور بنفش
بر سر می گذارد

 

منصور خورشیدی
**

 

حدیث ماندن 
**
چیزی تازه در من می‌جویند 
فکرهای بی وقت 
وقتی هجوم می‌آورند 
گریختن نمی‌توانم 
ماندن اما بهانه می‌خواهد 
عبارتی از نگاه تو 
به عاریه بر می‌دارم 
که پنهان خود را 
در پرده‌های تو بنشانم 
تا حدیث ماندن را 
ترجمه کند

 


منصور خورشیدی

 

کرانه ی این رود ( منصور خورشیدی )

خطابه ی دیدن 
**
کرانه ی این رود 
نهفته ترین نور خود را 
با انعکاس تمام 
به تمنای صحرا می سپارد 
تا سرنوشت آب 
میان کتاب ها معنا شود
آن گاه ، 
خطابه ی دیدن 
در چشم تو 
با جلوه های مست 
میان حلقه ی زنبق
ظهور می کند



منصور خورشیدی

به هفت پرده گذشتی و( منصور خورشیدی )

هفت دیار هرگز
*
به هفت پرده گذشتی و
پرده هفت بار 
به نام تو لرزید
و دستی از دیار هرگز
با ضرب نفس های روز
و آیتی از فصل های هنوز
حجم تمام تنت را
به آبی ها داد

 

منصور خورشیدی
**


کات 
*
فکرهای مات
در سینه‌های دیوانه
کات می‌شود
اما ، عطر کلام تو
در گیسوان باد
با تنین ساده
پشت پنجره
مجاب می‌شود
وقتی کلاغان 
بی سایه سراغ همسایه می‌روند


منصور خورشیدی
**


خاتون 
*
نیلوفرانه قد می کشی
با خنده های مدام 
روی مهتابی های بلند
کنار سایه روشنی در اطاعت ماه
بگو : راه از کدام سمت
به ماه باز می شود
این گونه میان حلقه های آتش می رقصی

 


منصور خورشیدی

هیجان واژه ( منصور خورشیدی )

هیجان واژه
زیر آبی‌ترین بلوغ تمنا
آسیمه سر ، به سودای سکوت 
بال تمنا رامی سوزاند 
تا حرف‌های نگفته 
به اشاره‌ی انگشت 
تمام نام‌های جهان را
شماره کند 
کنار بسیار جذبه‌هایی 
که طلب می‌کند 
نجات مرا 
در اجابت دستان تو


منصور خورشیدی
**


پرنده‌های مکثر
روی عریانی فضا
خواب آسمان را
بی رنگ می‌کند
آنگاه، 
انبوهی از نور نهان
بی فاصله از سنگ
با حس سپیده
به رفتار گل
بوسه می‌زند

 

منصور خورشیدی
**

هوای هر دم گیسو
در یال سمند رمنده
آشفته می‌نشیند
تا حجم ساده‌ی صحرا
معمای راه شود
با طراوت هزار ستاره
در آشوب ماسه‌ها
وقتی رفتار تو
عادت آب را
در هم می‌ریزد
با شیون هزار فواره
در دل دریا

 

منصور خورشیدی

تنی تابیده( منصور خورشیدی )

 

تنی تابیده
در تدارک گرداب
روی شقیقه‌های مهتاب
اینک که تاب رود
در شانه‌های بی تاب
فتنه از هوای آب و
ترس از نگاه مهتاب 
بر می‌دارد
از حیرت دیوانگی
دریای دیگری
ظهور می‌کند
میان عریانی بلند آب

منصور خورشیدی
**


تا سرخی نگاه
از پشت پلک‌ها
بستر تازه باز کند
برای دیدن
دستان تو آرام
با آُسمان پیوند می‌خورد
و دل در هوای کوچه
جغرافیای درد را
روی عریانی راه
می‌ریزد


منصور خورشیدی
**

 

ریشه می دوانی
چون یاس پیر
روی بلندترین تپه های زمین
وقتی کلام 
از لبان تو
پرواز می کند
فواره های مست
انزوای آب را
با اشارت انگشت
در هم می ریزد

 

منصور خورشیدی

حجم هندسه‌های محراب ( منصور خورشیدی )

به تمام پدران سلام 
**
حجم هندسه‌های محراب
رو به روی سجاده‌ی همیشه نیاز
با رازهای هزارساله
باز مانده است
روزی که دیوار کعبه
آغوش گشود
و هوش از نگاه عوام گرفت
سحر ستاره‌های سرخ
در پرده‌های سپید دیوار
بال زد و
چشمان مات
با نگاه هیهات
سمت چهار گوشه‌ی جهان
مات مانده است .

 

منصور خورشیدی

فواره‌های آب و ( منصور خورشیدی )

فواره‌های آب و
رگ بریده مهتاب 
بوسه های سرخ می‌ریزد
روی تیغ و تفکر
اینک که خورشید 
از چهار سمت بی سو
سپید می‌روید
با صدای سرشار 
از نجابت شبنم 
و هوش وسوسه‌های نسیم


منصور خورشیدی
**


عطف نگاه تو مادر 
گستره ی تمام آب ‌ها
آبشار نگاهت 
کوهستان واژه‌ها
ترانه‌ی بارانی
میان هواهای تازه
که باسپیده‌در سکوت
تاب می خوری
وقتی تابش عشق 
ازارتفاع اشراق
عمود می‌نشیند
روی گونه ها

 


منصور خورشیدی
**

تا نفس به شوکت باد و
بوسه روی نیمرخ ماه
می گذاری
دشت علف
منتشر می شود
روی لبان حیرت
هنگامه ای که فرزانگی
با حلقه های رنگ
راه به کهکشان باز می کند

 


منصور خورشیدی


از دانه به دانه ( منصور خورشیدی )

 

از دانه به دانه 
می روید 
این ریشه در هوا 
با ضرب کند عقربه 
در بافت های تو در تو
پیوند هسته ها در حوالی ریشه 
چرخیده در نگاه و نفس 
مثل کمانه 
از زمین تا هوا 
می روید از کنار دانه چشم 
در فصل عقربه

 

منصور خورشیدی
**


بوی باران 
در هوای درختان
عطف نگاه تو را
پَر می‌دهد
کنار هواهای در هم
وقتی، باران بی قرار
بی سایه در سکوت
طلسم تمنا را
به باد می‌دهد
در چشم‌های تماشا


منصور خورشیدی
**

 

آن سوی آینه
نیمه نخست صورت
میان همهمه‌ی وقت
گم می‌شود
وقتی شانه‌های بسیار
شکفته در سیاهی گیسو
روایت رازهای این سو
خلاصه‌تر از بهار 
در نگاه عابر
می نشیند

 


منصور خورشیدی

به هیئت پروانه های مهاجر ( منصور خورشیدی )

به هیئت پروانه های مهاجر
خورشید شعر
از کدام سمت آسمان
می‌آید
تا یک ثانیه زیر سایه
آمد و رفت هجا را
در کتاب‌های کهنه 
پیدا کنم
کلماتی از جنس سفال
که لال درون خاک
خانه کرده‌اند
در جستجوی همیشه
کشف نام 
برای کلمات بی جان
در
آسمان جهان


منصور خورشیدی
**


بوی نسترن‌های مست
میان حیرت بیابان 
پرت که می‌شود
ایثار سریع دست
روی رگان بیگانه 
از هوش می‌رود
آن گاه جنبش نسیم
روی پنجره‌های بسته
مست بوسه می‌شود


منصور خورشیدی
**

روایت بال‌های پرنده
روی نگاه تو 
خلاصه می‌شود 
وسط بسیار سیاره‌ها
که پرت افتاده‌اند
آن گوشه جهان
آنگاه هجوم هواها 
از ظلمت همیشه 
کنار صورت در هم 
ورق می‌خورد 
وقتی که طول سکوت 
از صدا پر می‌شود

 

منصور خورشیدی

هوای آبی امواج ( منصور خورشیدی )

هوای آبی امواج 
ترانه‌ی بیداری
در بهار این سال 
برای چشم های خمار می‌خواند
برق برخاسته از نگاه
حسرت بنفشه ها را
سبز درون سینه می کارد
تا نسترن ها بیرون باغچه
می رقصند 
راهی به سمت آسمان 
با سپیدی سرانجام
باز می شود



منصور خورشیدی