حیرت از هزار زاویه
می بارد
مردمک روز
تنگ در آفاق بسته
قربانی تجلی تاریک می شود
**
هندسه بیابان
فریاد عطش را در عابر بیدار میکند
آنگاه افسانه رود
با تبار باستانی اش
آفتاب را در کویر می نشاند
و دشت خلاصه مرگ میشود
**
پیامبران پنهان آتش در حاشیه می اندازند
عصیان باد
اسطوره نگاه تو را
در هم می ریزد
انگاه
اندکی از معرفت
متن دشت را
نقطه ی دیدار میکند
**
به هیئت پروانه های مهاجر
خورشید شعر
از کدام سمت آسمان
میآید
تا یک ثانیه زیر سایه
آمد و رفت هجا را
در کتابهای کهنه
پیدا کنم
کلماتی از جنس سفال
که لال درون خاک
خانه کردهاند
در جستجوی همیشه
کشف نام می کنم
برای کلمات بی جان
در
آسمان جهان
منصور خورشیدی
ادامه مطلب ...
وقتی ترس روی هوای مست میرقصد
**
میترسم
باران ببارد و
پنج کودک نشسته
در آستانهی در گاه
هیبت هوا را
با شانههای شکسته
روی نقشهی بی نام
امضا کنند
منصور خورشیدی
**
هنگامهی هجوم پرنده ها در هوا
**
در پیچ و تاب آب
جهان کودکی اَم
در انتهای نگاه تو
خلاصه می نشیند
وقتی مستانه از میان نور
عبور می کنی
منصور خورشیدی
**
حیرت از هزار زاویه
می بارد
مردمک روز
تنگ در آفاق بسته
قربانی تجلی تاریک می شود
منصور خورشیدی
**
شیبه باران میشوی
با پرخش مدام عقربه ها
در هزار بعد بیداری
چهار سمت همین اتاق
با کودکان نارس
که آرام چشم به جهان باز میکنند
منصور خورشیدی
**
تمام نیت آدم ازبلندی برج سقوط می کند
در سطح ساده ی خاک
درست سمت راست پرنده ای
با بالهای بسته
در هوای پرواز
منصور خورشیدی
ادامه مطلب ...