اشعار منصور خورشیدی

اشعار منصور خورشیدی

شعر و ادب پارسی
اشعار منصور خورشیدی

اشعار منصور خورشیدی

شعر و ادب پارسی

کمانه های سرخ : تن به پهلوی من می زد( منصور خورشیدی )

دمدمه‌های صبح بی‌صدا
**
تن به پهلوی من می زد
جهان بی حصار 
کنار لنگری 
میان شن های همیشه
برابر صفی 
با میراث صدف
و صدائی با بوی سنگواره 
کفی با حباب خالی 
فواره ای 
با کمانه های سرخ 
صخره ای با مردان خفته 
که هندسه ی اندامشان 
معماری تاریخ را 
در خود دارد

 


منصور خورشیدی
از فکر های با تو


 


  ادامه مطلب ...