خلاصه ی تمام آسمان
**
نبض بی قرار
تاریخ تن را
روی سکونت انگشت
تفسیر می کند
آن گاه پرندگان بی جفت
در فصل عقربه
سیاه سمت مدار می چرخند
اینک جنب علف های بی تاب
ورق می خورد
خلاصه ی تمام کهکشان
در چشم پرندگان
منصور خورشیدی
**
ریتم تند نبض از حاشیهی هوش
پرت میشود روی سطح ماه
تا صورت هوایی حس
در نمای رابطه ها رویش دوباره
آغاز کند میان دایره ها
منصور خورشیدی
**
اسطوره ی تماشا
*
روی ثانیه ها
تاب می خورد
گلدسته های گیسو
در گونه های مقدس
وقتی تمام تن
در نگاه تو سقوط می کند
این جا و هر جا
در چشم پرندگان مهاجر
شکل آب می شوم
منصور خورشیدی
صبح بیصدا
**
دستان افراشته
بی فاصله از ماه
شوکت شبانه را
به تکرار زخمهها
ترانه میکند
کنار شکوفههای معلق
و هوش کنگره ها
طلسم تمنا را
میشکند
دمدمههای صبح بیصدا
آن گاه تلنگر باران
آب تمام دریا را
با نبض تند ماهی
خواب میکند
منصور خورشیدی
مجموعه شعر : آبی ناگهان
فاصلههای خلوت دو چشم را
هواهای گشتن
در سیاهی وسایه
پُر میکند
پشت پردههای پریده رنگ
افسانه میشود
ماندن میان دو دیدن
در خلوت فاصلهها
منصور خورشیدی
**
شتاب چشم
در ساحت وقت
اسطورهی دیدن را
در هم میریزد
با طرح خندههای موقت
وقتی ، رفتار تو
به عادت آب
هجای درهم را
به پرندههای سپید میسپارد
در گذر باد
منصور خورشیدی
**
تا حسرت بهار
در چشم های بیدار
رخنه می کند
نامت سکوت آب را
خواب می کند
آن گاه
دانش سپید دریا
بحران مستی را
سبک تر از هوا
در لبان آب
می تکاند
منصور خورشیدی
سرخی خورشید
کنار گونه
خون میچکاند
با تکهای از آسمان
که پرت میشود
پشت پلکها
و
در عزیمت باران
بهار در چشمهای منتظر
ترجمه میشود
با ابرهای تکه به تکه
منصور خورشیدی
**
ظهر کدام روز
وسط دشت های بی نشان
صف به صف چشم
در پلک های نیمه باز
زَهره می ترکاند
وقتی آسمان
با هزار زخم کهنه
روی کتف های منتظر
سقوط می کند
منصور خورشیدی