اشعار منصور خورشیدی

اشعار منصور خورشیدی

شعر و ادب پارسی
اشعار منصور خورشیدی

اشعار منصور خورشیدی

شعر و ادب پارسی

سجاده روی ماه بینداز(3)( منصور خورشیدی )

تنی تابیده 
در تدارک گرداب 
روی سقیقه های مهتاب 
اینک که تاب رود 
در شانه های بی تاب 
فتنه از هوای آب و 
ترس از نگاه مهتاب 
برمی دارد 
از حیرت دیوانگی 
دریای دیگری 
ظهور می کند 
میان عریانی بلند آب

منصور خورشیدی 
***


شکیب علف 
**
همواره ترس افتادن 
تاب در هم عنکبوت را 
روی اضلاع منظم تار 
بی تاب می کند 
در پیچ تاب چند شکل گسسته 
که سخت از شکیب علف می گذرد 
و 
بسیار وسوسه های تنیدن 
رنگین تر از افق 
از شرق پهلوی شب 
خیز بر می دارد 
تا سمت آسمان بی نام


منصور خورشیدی 
****

گریز نور 
**
میان ظهر علف ها 
قیامتی از فراز بلندی 
انبوه خاکستر 
روی قامت بلند باد 
می ریزد میان تاریکی 
صف ستون های درخشان 
معلق می ماند 
بلند تر از تاب نیلوفر 
و 
پرواز دراز کبوتر 
بی هراس و آهسته 
شکل صدف های سیاه 
پشت پلک ها 
خانه می کند 
با دام دراز مرگ


منصور خورشیدی

 


  ادامه مطلب ...