اشعار منصور خورشیدی

اشعار منصور خورشیدی

شعر و ادب پارسی
اشعار منصور خورشیدی

اشعار منصور خورشیدی

شعر و ادب پارسی

تنی تابیده( منصور خورشیدی )

 

تنی تابیده
در تدارک گرداب
روی شقیقه‌های مهتاب
اینک که تاب رود
در شانه‌های بی تاب
فتنه از هوای آب و
ترس از نگاه مهتاب 
بر می‌دارد
از حیرت دیوانگی
دریای دیگری
ظهور می‌کند
میان عریانی بلند آب

منصور خورشیدی
**


تا سرخی نگاه
از پشت پلک‌ها
بستر تازه باز کند
برای دیدن
دستان تو آرام
با آُسمان پیوند می‌خورد
و دل در هوای کوچه
جغرافیای درد را
روی عریانی راه
می‌ریزد


منصور خورشیدی
**

 

ریشه می دوانی
چون یاس پیر
روی بلندترین تپه های زمین
وقتی کلام 
از لبان تو
پرواز می کند
فواره های مست
انزوای آب را
با اشارت انگشت
در هم می ریزد

 

منصور خورشیدی