اشعار منصور خورشیدی

اشعار منصور خورشیدی

شعر و ادب پارسی
اشعار منصور خورشیدی

اشعار منصور خورشیدی

شعر و ادب پارسی

راز آواز های نهان ( منصور خورشیدی )

واژه های افراشته 
**
راز آواز های نهان
بستر معرفت می سازد
برای گل های بی تکلم
لب از معمای همین لحن 
بر شانه های برگ
سبک می رقصد
و ارتعاش عریان شاخه ها
بی عبور باد
روی خیال گل خانه می کند 
+
از ضلع سپید وقت 
به آسمانِ ساده ی آن سو می رسی 
فاصله های رسیدن را 
اتفاق های پیاپی 
پُر می کند
ترس در صدایم زیبا می نشیند
وقتی 
بر آستان تو ایستاده اَم
روی واژه ها ی افراشته
با اندکی از بهانه های هوش


منصور خورشیدی
دوشعر از : خطابه های کهنسال کودکی

تا حیرت ستاره‌های مست ( منصور خورشیدی )

رقص عصب‌ها 
**
تا حیرت ستاره‌های مست 
در نگاه تو برقصد و
روزهای رفته 
پشت ابرهای همیشه 
کمین کند
اشراق لحظه های بی وقت 
در سینه ی سپید کوه 
نور در کف دست می نشاند
با نگاهی کوتاه به آسمان 
هزار ریسمان 
از طول عصب‌هایم می‌سازم
در طول دیوانگی‌هایم هر شب 
که می‌رقصم با اجتماع عصب‌ها

 

منصور خورشیدی
یک شعر " رسم کبوتر "

درغربت نگاه پرده از نیم رخ آب بر می‌دارد ( منصور خورشیدی )

نیمرخ آب

**
درغربت نگاه 
پرده از نیم رخ آب بر می‌دارد
پرتاب یک اتفاق
با دوایر درهم
بال در آستانه‌ی پرواز
بالای بلندی ها 
رطوبت اندوه را
با نشانه های پَر در سر می‌نشاند
آن‌گاه عتاب تن
بلندتر از حس مشترک
عادت دشت را
در خواب یک آهو 
وسط سراب‌های موازی می‌ریزد

 

منصور خورشیدی
یک شعر " سجاده روی ماه "

دیوانگان گیسو کنار کتیبه ( منصور خورشیدی )

 

کوکب بنفش گیسوها 
**


دیوانگان گیسو کنار کتیبه
سحرگاه و سبز 
ارتفاع فرزانگی را 
بارسم تازه 
سراسیمه نصب می‌کنند 
روی بلندترین برج دنیا
ماه پنهان در پشت پلک‌ها
دانش هوا را رقم می‌زند 
روی بال پرنده‌ای 
که سقوط می‌کند 
از ارتفاع هزار کتیبه 
کنار کوکبه‌ی گیسوها
آن گاه هوای هر دم گیسو
در یال سمند رمنده
آشفته می‌نشیند
تا حجم ساده‌ی صحرا
معمای راه شود
با نفسی از تب ناگاه
کنار پیکری
درحواشی سیاه

 

 

منصور خورشیدی
مجموعه شعر : سجاده روی ماه بینداز

اضطراب تند نفس‌های ابلیس ( منصور خورشیدی ) .

 

نیلوفران تن 
**

اضطراب تند نفس‌های ابلیس 
در چشم‌های تو جاریست
در این دمی که نور 
بوی ستاره‌های دور 
روی گور می‌ریزد
گوری که دهان باز می‌کند 
کنار نیلوفران تن 
با مردگان قدیمی 
که از اسارت ابلیس 
گریخته‌اند و
تکوین نفس‌های سرد
به سنگ سپرده‌اند
وقتی هلاک وادی شیطان 
روی گورهای بسته 
دهان باز می‌کند 
از ترس وسوسه‌های نهان


منصور خورشیدی
مجموعه شعر : سجاده روی ماه بینداز

رو به پنجره هیبت نیلوفران ( منصور خورشیدی )

هنگامه ی هوا
**

رو به پنجره 
هیبت نیلوفران 
طعنه به عصیان باد می زند
با یک تبسم ساده
و آسمان آن سو
هوش از هوا می‌گیرد
هنگامه‌ی رفتن
سمت کرانه های بی سو
بهانه‌ی دیدن
چه ساده روی مژه ها
هوای دیوانه را
آویز می کند
تا قیامت چشم ها
با هیاهوی راه
در قامت آب
اتفاق شود

 


منصور خورشیدی

 

اسطوره‌ی پرواز میان انگشتان( منصور خورشیدی )

رقص روی عصب های مست
**
اسطوره‌ی پرواز
میان انگشتان 
شکل می‌گیرد
با تپه‌های تنیده 
به عطر بنفشه ها
اینک که : 
نسترن های وحشی
درآستا نه‌ی بهار
مستانه می‌رویند 
دماوند در قامت تو
قد می‌کشد
آنگاه جهنم درد 
در رگان من 
هندسه‌ی ترس را
روی عصب های مست 
تکثیر می کند



منصور خورشیدی

دستان افراشته بی فاصله از ماه( منصور خورشیدی )

صبح بی‌صدا 
**

دستان افراشته
بی فاصله از ماه
شوکت شبانه را
به تکرار زخمه‌ها
ترانه می‌کند
کنار شکوفه‌های معلق
و هوش کنگره ها
طلسم تمنا را
می‌شکند
دمدمه‌های صبح بی‌صدا
آن گاه تلنگر باران
آب تمام دریا را
با نبض تند ماهی
خواب می‌کند


منصور خورشیدی
مجموعه شعر : آبی ناگهان

شکوه شکفتن در شانه ی شب ( منصور خورشیدی )

عصمت آینه 
**
شکوه شکفتن 
در شانه ی شب 
شکل دوشیزگان دشت 
در فصل خنده ها 
آتش در جان علف می اندازند
روح کدام کنام 
ای صدای گام 
پهلو بزن 
به عصمت آینه
وقتی
در محاصره ی هوا 
بی هوا می شوی
صف طویل هفت دریا 
در زیر مژگانت 
حضور حاضر سپیده ها است


 

منصور خورشیدی

تصویر درخت معنای برخاستن را ( منصور خورشیدی )

می روم که آب . لب آفتاب برسانم 
**
تصویر درخت 
معنای برخاستن را 
در پرانتزهای بسته
می‌خواند
ناگهان هوا 
در ذهن آفتاب 
با صدای سپیده دم 
زاویه های درهم خواب را
با صدای آب می‌شکند
دایره‌های بیداری 
با سرعت خاک
روی حافظه 
خط می‌اندازد
و مرگ با بال‌های سیاه 
اندیشه‌ی جهان را 
فلج می‌کند
تا پرندگان مهاجر 
کوچ نخستین را 
به آهنگ راه 
روی تفکر ماه 
آغاز کنند
ناگهان هلال 
پشت تپه‌های سیاه 
وسعت دشت را 
روی تخیل سنگ 
می‌نشاند
بانوی آب 
دایره در دایره 
همراه دختران کولی 
آب را لب آفتاب 
می‌رساند

 


منصور خورشیدی 
آبی ناگهان

در فاصله ی دو چشم ( منصور خورشیدی )

طلوع فاصله 
**
در فاصله ی دو چشم
کوچ تمام پرندگان
از آسمان نگاه تو
نزدیک بر خاسته اند
وقتی که خواسته اند
راز دوباره ی پرواز
از تفکر بسته آغاز کنند
جهان کوچک دستان تو
به حیرت پرواز
مات از سکوت بال
خیال به اندام پرنده می اندازد
در تمنای پرواز
آن گاه هوای کودکی اَم 
در انتهای نگاه تو 
خلاصه می نشیند 
وقتی مستانه از میان نور 
عبور می کنی
اینک که تاج گل 
آراسته قیام می‌کند 
خوشا به حال ماه و 
ستاره‌های جوان
که راه به سمت کمال 
باز می کنند



منصور خورشیدی

گهواره ای میان دو تاریکی( منصور خورشیدی )

 

ترانه ی مرجان ها 
**
گهواره ای میان دو تاریکی
خواب کودکان را
در کتف کبوتران بی پر
پرنده می کند
همان دمی که 
آیه های مقدسِ رسولان رفته 
روی گردن آهو آویز می شود
تا ترانه ی مرجان ها 
زیر آب های بسیار 
زمزمه شود 
برای شاعرانی که در خیال خود
زین ، پشتِ عقاب می بندند

 


منصور خورشیدی
از دفتر : تاجریزی خاکستر

 

دایره های دیگر 
**
زیر باران به هنگام
نگاهی به آسمان
مدهوشم می کند
در قیامت وقت و 
قامت تمام راه
تاعصیان ریشه 
روی سنگ
رشد ساقه های جوان را
در نگاه تو آراسته کند
عبور عقربه در گردش سریع
روی ترکیب تن 
دایره های دگر می زند

 

منصور خورشیدی
از مجموعه شعر : تاجریزی خاکستر

 

رویش خورشید در نگاه 
**
پشت باد های سرگردان
جان در بیابان نهاده اند
درختان تازه سال
که از دل ریشه ها 
بر خاسته اند و 
خواسته اند که پل شوند 
گران و راست
تا پنجره ها را میان نسیم و نور 
مثل رهگذران در عبور 
نوازش کنند

 


منصور خورشیدی
از مجموعه شعر : تاجریزی خاکستر

آشوب شن هوای هر دم گیسو( منصور خورشیدی )

 

آشوب شن
هوای هر دم گیسو
در یال سمند رمنده
آشفته می‌نشیند
تا حجم ساده‌ی صحرا
معمای راه شود
با طراوت هزار ستاره
در آشوب ماسه‌ها
وقتی رفتار تو
عادت آب را
در هم می‌ریزد
با شیون هزار فواره
در دل دریا

 


منصور خورشیدی
سجاده روی ماه بینداز

وقتی عمیق‌تر از نگاه برخاستی ( منصور خورشیدی )

سجاده روی ماه بینداز
**
وقتی عمیق‌تر از نگاه برخاستی 
وقتی که خواستی 
دور شوی از ،
اندازه های تماشا
و راه ها و منظره ها 
بی تن، بی تمنای تن 
بی نام ، بی کلام 
رها، تنها
-آنگاه-
سجاده روی ماه بینداز
میان خلوت حضور 
وقتی پراکنده می‌شود
جاذبه‌های سبز 
جنب هواهای هو 
از هزار سمت بی‌سو
درست مثل روزی که :
صدای صور 
از دور برخاسته می‌شود 
و در نگاه معصوم تو 
جهان بی هیاهو 
سمت او 
نه سوی کعبه ای از گل 
با سجده‌های طویل 
سجاده روی ماه بینداز

 


منصور خورشیدی
سجاده روی ماه بینداز

ارتفاع فرزانگی کوکب بنفش گیسوها ( منصور خورشیدی )

ارتفاع فرزانگی
کوکب بنفش گیسوها 
سیاهِ سیاه 
پریشان جنب ستاره‌های بخت
دیوانگان گیسو کنار کتیبه
سحرگاه و سبز 
ارتفاع فرزانگی را 
با طرح تازه 
سراسیمه نصب می‌کنند 
روی بلندترین برج دنیا
و بغض ماه سقوط می‌کند 
از ارتفاع هزار کتیبه 
کنار کوکبه‌ی گیسوها

 


منصور خورشیدی
سجاده روی ماه بینداز