واژه های افراشته
**
راز آواز های نهان
بستر معرفت می سازد
برای گل های بی تکلم
لب از معمای همین لحن
بر شانه های برگ
سبک می رقصد
و ارتعاش عریان شاخه ها
بی عبور باد
روی خیال گل خانه می کند
+
از ضلع سپید وقت
به آسمانِ ساده ی آن سو می رسی
فاصله های رسیدن را
اتفاق های پیاپی
پُر می کند
ترس در صدایم زیبا می نشیند
وقتی
بر آستان تو ایستاده اَم
روی واژه ها ی افراشته
با اندکی از بهانه های هوش
منصور خورشیدی
دوشعر از : خطابه های کهنسال کودکی