اشعار منصور خورشیدی

اشعار منصور خورشیدی

شعر و ادب پارسی
اشعار منصور خورشیدی

اشعار منصور خورشیدی

شعر و ادب پارسی

روح خاکستری ام میان تن آبی اش( منصور خورشیدی )

 

 

" روح خاکستری ام

میان تن آبی اش
پرواز می کند در فراز
و آن دورتر در فرود
چیزی از پلک سوم او
می افتد
در حلاوت نگاه من."

 

منصور خورشیدی
از مجموعه " از فکر های باتو "


در خوانش اصلان قزللو


نقد و بر رسی یک شعراز مجموعه " از فکر های باتو "

بی آن که بخواهم به شعر خاصی شیفتگی نشان بدهم یا از آن فاصله بگیرم،

ابتدا شعر بودن متن را در نظر می آورم. آیا متن حاضر یک موقعیت شعری دارد ؟

"پرواز روح آبی در تن خاکستری در فراز و فرود" تصویری است که در عالم

واقع امکان پذیر نیست.

در حقیقت ، متن با ایجاد تصویر تازه ، راه یک تخیل را برای مخاطب

باز گذاشته است.واژه های کلیدی شعر: "روح" ، "تن" ، "فراز" ،

"فرود" و "پلک" و "نگاه" با ارتباط تنگاتنگی که با هم دارند،

با ایجاد یک حادثه ی شعری، فرم ذهنی را رقم زده اند.

بنیان این تخیل بر پایه ی تضادهاست. "روح" با "تن"

"فراز" با "فرود"

" پرواز" با "افتادن"

دادن رنگ خاکستری به روح، به گمان من ترفندی ست که آن را

نه سیاهِ سیاه جلوه دهد و نه سفیدِ سفید؛ بلکه یک رویش را سفید و

روی دیگرش را سیاه بنمایاند. در همین رابطه ، البته عناصر شعر

را به آن پیوند زده است. روح خاکستری که یک رنگ میانه است ،

می تواند دو کارکرد داشته باشد: "پرواز کند در فراز"و "بیفتد در فرود".

همچنین اگر دقت کنیم، سه بعدِ روح میان تن دیده می شود. در این پرواز ،

این دو(روح در تن) همچون پرنده ای تصور شده است (استعاری)که بال می گشاید

و می پرد! این پرنده، پلک سوم هم دارد. شاید وجود این پلک ، تلاش در نزدیک کردن

مخاطب به امری فراموش شده باشد که هنوز هم بخشی از آن در چشم انسان قابل تماشاست!


 

در خوانش اصلان قزللو

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.