نبض بی قرار
روی رگان سیاه
تاریخ تن را
روی سکونت انگشت
تفسیر می کند
منصور خورشیدی
**
خاتون ، نشسته
روی تپههای سیاه
کنار اندکی از ماه
تا بخت خود را
میان فاصلهها
سپید بخواند
منصور خورشیدی
**
عطر کلام تو
در گیسوان باد
حلقه به حلقه
فرصتهای رفته را
سمت هوای دور
پرواز میدهد
منصور خورشیدی
**
شبی که شعر
به اشارت انگشت
روی گونههای تو
میریزد
بهار در نوک انگشتانم
میروید
منصور خورشیدی