اندوه کهنه ی کوهستان
**
شکل پرواز شد
آواز میان لب های تو
تا طول آشنایت
معنا شود
قانون پریدن
از زبان تو
شکل می گیرد
میان رفت و آمدِ
هجای بلند بال!
**
اندوه کهنه ی کوهستان
در لوح دیده
هم بلور و
هم خاکستر می ریزد
همیشه و هموار
آن گاه
ورق، ورق
می نشیند
به دخمه ی خونین بوته ها
تا حسرت بنفشه
از ایوان دیده ها
بلند برخیزد!
منصور خورشیدی