اشعار منصور خورشیدی

اشعار منصور خورشیدی

شعر و ادب پارسی
اشعار منصور خورشیدی

اشعار منصور خورشیدی

شعر و ادب پارسی

بهار کودکیِ آن سال های دور( منصور خورشیدی )

واژه های افرشته

**

بهار کودکیِ آن سال های دور
با اسب های رمنده
که یال در سیاهی شب
می تکاند
گفت و گوی راه

فرصت از پلک ها
می گرفت
اینک با کاروان همراه
و زخم گام ها
فیض بزرگ دیدن
جهت از جنبه های هیچ
می گیرد

+

از ضلع سپید وقت
به آسمانِ ساده ی آن سو می رسی
وقتی فاصله های رسیدن را
اتفاق های پیاپی
پُر می کند

ترس در صدایم زیبا می نشیند
آن گاه که –
بر آستان تو ایستاده اَم
روی واژه ها ی افراشته
با تکه هایی از آب
و تکه هایی از آبی
و اندکی از بهانه های هوش

 


منصور خورشیدی