دلم به اندازه ی دنیا است
تنگ نمی شود از گریز تو
آهوی رمنده ی دشت های خون و جنون
اینک که :
سیر نفسها
در هوای بیگانه
میل هنوز را
سیاه میخواند
وسط سطرهای سپید
منصور خورشیدی
**
از کجا در نگاه تو میافتم
روی دستهایی به شکل دعا
وقتی بیتابی زمان
روی ثانیهها
تاب می خورد
منصور خورشیدی
**
چشمی پُر
به رکعت روشنای شبنم
دلی پُر از نیلوفر
چه زیبایی ظریفی
شکفته می شود
روی آینه
که ماه را مات می کند
منصور خورشیدی