نبض لحظهها میان شاخههای جوان
**
هلاک ماه
میشود این نگاه
در سطح سادهی اشیا
گسیو به باد میدهد
این ترس ناگهان
در هوای راه
وقتی آسمانِ تو را
حضور ستارهها
پُر میکند در فضا
**
در ادامهی اعداد
سراسیمه گم میشود
جدول زمان
میان هفت و هفتاد و نه
چه سرزمین سپیدی
که تن با زمزمهی گیاه
در طول راه
رشد میکند
و نبض لحظهها
میان شاخههای جوان
میرقصد
**
بالاتر از حاشیهی رود
خیال باران
روی خلوت سنگ
به خواب میرود
هوای حاشیه بیرنگ
در پشت شیشهها
گیسو به باد میدهد
مثل سایه
در سیاهی چشم
**
حول هوای تردید
پرسه میزند چشم
کنار سرگیجههای بی وقت
مثل شکوه گل
در کتف نیلوفران
اینک که نبض طبیعت
حادثه در چشمهای مست
و سایه روی هزار آینه
گسترده میکند
با آه دمادم
در تبادل دیدن
**
همیشه طنین ترس بود و
سرعت سیاه نور
فوارههای جوان
گام بر میدارند
سمت کودکی ماه
تا کمال افتادن را
تجربه کنند
وسط دوایر در هم
منصور خورشیدی
پنج شعر از مجموعه : آبی ناگهان