تنی تابیده
در تدارک گرداب
روی سقیقه های مهتاب
اینک که تاب رود
در شانه های بی تاب
فتنه از هوای آب و
ترس از نگاه مهتاب
برمی دارد
از حیرت دیوانگی
دریای دیگری
ظهور می کند
میان عریانی بلند آب
منصور خورشیدی
***
شکیب علف
**
همواره ترس افتادن
تاب در هم عنکبوت را
روی اضلاع منظم تار
بی تاب می کند
در پیچ تاب چند شکل گسسته
که سخت از شکیب علف می گذرد
و
بسیار وسوسه های تنیدن
رنگین تر از افق
از شرق پهلوی شب
خیز بر می دارد
تا سمت آسمان بی نام
منصور خورشیدی
****
گریز نور
**
میان ظهر علف ها
قیامتی از فراز بلندی
انبوه خاکستر
روی قامت بلند باد
می ریزد میان تاریکی
صف ستون های درخشان
معلق می ماند
بلند تر از تاب نیلوفر
و
پرواز دراز کبوتر
بی هراس و آهسته
شکل صدف های سیاه
پشت پلک ها
خانه می کند
با دام دراز مرگ
منصور خورشیدی