مدهوشی **
می تکاندم دستیکه رطوبت زمستان داردبرکه های کهنهمثل هزار باکرهبا حکایت و حیرتمی چرخند از عطش
خواب آشفته را خواهش عشقاگر بتکاندهزار خمیازه و خندهطعمه ی نور می شودو از نفس می افتد
منصور خورشیدیمجموعه شعر " از فکر های با تو "