آشوب شبنم روی برگ
**
" در چشم تو هزار چشمه ی خورشید می جوشد از یقین "
تموج ساده ی آب در نگاه تو مرا به دیدن دریا می خواند .
شرقی ترین نسیم ، گونه های تو را نوازش می کند .
هجوم نور در چشم های تو است !
پاییز این سال ، زیبا ترین تحول گل در گیسوان تو به کمال می رسد !
طلیعه ی دیدن میان کمانه های رنگ به وسعت کعبه منتشر می شود !
آن گاه طالع بلند تورا ، روی کتیبه های کهنسال حک می کنم .
شوکت نگاه تو ، روی بال هزار پروانه ی مهاجر طلوع می کند .
رستاخیز واژه ها در چشم شاعران بیدار که می شود .
نوزاد تازه زاد زبان ، زاده می شود تا هستی انسان در جهان مدرن معنا شود !
نیروی بزرگ دوستی ، در درون ما بیداد می کند و می خواهیم باشعر و نثر ،
اشارت های آشنا را که بشارت دهنده ی راز درونی ما است . برابر نگاه بنشانیم .
با کندن گلی از گوشه ی دیوار یا بالای کنگره های قدیمی ،
ساده ترین شکل دوست داشتن را چگونه بیان کنیم ؟ تا عیان شود که :
عصمت آینه در نگاه شما دیده می شود !
سلام به وقت که به سادگی از دست می رود ؟
و جان جوان بی بهره از تماشا می ماند !
شما عزیزان ، گسترده تر از آب و عظیم تر از آسمان در نگاه من هستید .
نبض تو آرام در کنار من می تپد . به تماشای من بیا
وقتی رد آفتاب بی تاب کنار دست تو از هوش می رود ؟
منصور خورشیدی