می روم که آب . لب آفتاب برسانم
**
تصویر درخت
معنای برخاستن را
در پرانتزهای بسته
میخواند
ناگهان هوا
در ذهن آفتاب
با صدای سپیده دم
زاویه های درهم خواب را
با صدای آب میشکند
دایرههای بیداری
با سرعت خاک
روی حافظه
خط میاندازد
و مرگ با بالهای سیاه
اندیشهی جهان را
فلج میکند
تا پرندگان مهاجر
کوچ نخستین را
به آهنگ راه
روی تفکر ماه
آغاز کنند
ناگهان هلال
پشت تپههای سیاه
وسعت دشت را
روی تخیل سنگ
مینشاند
بانوی آب
دایره در دایره
همراه دختران کولی
آب را لب آفتاب
میرساند
منصور خورشیدی
آبی ناگهان